گناهکاری را نزد حاکم بردند. حاکم گفت:
یکی از این سه مجازات را انتخاب کن:
«یا یک من پیاز بخور
یا ۱۰۰ سکه بده - یا ۵۰ چوب بخور!»
مرد با خودش گفت: «وقتی میشود پیاز خورد
کدام عاقلی چوب میخورد یا پول میدهد؟»
برایش پیاز آوردند. دو پیاز که خورد، دهانش سوخت.
گفت: «درد چوب از پیاز کمتر است. چوب بزنید!»
هنوز ده چوب نزده بودند که اشکش درآمد
و با خودش فکر کرد: «آدم عاقل تا پول دارد
چرا چوب بخورد؟»
۱۰۰ سکه داد و آزاد شد.
حاکم گفت: «کار آخر را اگر اول انجام میدادی
لازم نبود هم چوب را بخوری هم پیاز را و در آخر
سکه هم بدهی!»
این خلاصهی بسیاری از تصمیم گیریها در ایران است.
در آخر کار و بعد از صرف هزینه بسیار
همان کاری را انجام میدهند که باید اول انجام میدادند!
اول از اساس تکذیب و انکار میکنند و میگویند
هرکس این حرف را بزند معاند است
بعد کمی قبول میکنند که «بوده اما اینطور نبوده»
بعد میگویند «اینطور بوده ولی کار دشمن بوده»
بعد که دیگر راهی باقی نمیماند از مردم رشید، فهیم
همیشه در صحنه و ... میخواهند کمک کنند
و در آخر هم اعتماد اجتماعی را مخدوش میکنند
هم هزینه میدهند
هم به مردم و کشور خسارت وارد میکنند و ...
این ماجرا هر بار در شکل تازهای تکرار میشود.
اسم داستان فعلی کرونا است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر