هر روز با خودم میگم این یه سرابه
مگه آدم میتونه تو بیداری بخوابه
دیگه صدای قلبت نمیرسه به گوشم
نمیدونم کجایی ولی مشکی میپوشم
منو باد میبره ولی یاد
تو مثل داغه رو دوشم
باز یه بغض تازه از توی این
مگه آدم میتونه تو بیداری بخوابه
دیگه صدای قلبت نمیرسه به گوشم
نمیدونم کجایی ولی مشکی میپوشم
منو باد میبره ولی یاد
تو مثل داغه رو دوشم
باز یه بغض تازه از توی این
سینه باز یه حسرت توی قلبم میشینه
مثل ماهی که میریزه
اشکاش توی دریا و نمیبینه
باز یه بغض تازه از توی این
سینه باز یه حسرت توی قلبم میشینه
مثل ماهی که میریزه
اشکاش توی دریا و نمیبینه
مثل ماهی که میریزه
اشکاش توی دریا و نمیبینه
باز یه بغض تازه از توی این
سینه باز یه حسرت توی قلبم میشینه
مثل ماهی که میریزه
اشکاش توی دریا و نمیبینه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر